Sunday 7 October 2012

پویان

بعد اومد. من فک کردم عاشق اورلاندوام؟ من گفته بودم عاشق اورلاندوام؟ بعد اورلاندو آب شد. محو شد اصن.  توگویی اصن وجود خارجی نداشته هیچوخت یا داشته ولی تو زندگی من نبوده هیچوخت. بعد بش گفتم برو گمشو. یا گفتم برو گورتُ گم کن و تمام مدتی که داشت سعی میکرد به یه بهونه‌ای راضیم کنه من داشتم لحظه شماری میکردم گورشُ گم کنه تا بشینم زار زار گریه کنم. آره بشینم رو ـراکین چِرـم و زار زار گریه کنم و بدین سان بود که گورشُ گم کرد ـ