بعدنا فقط همينُ در چنته داشتم بش بگم
Saturday, 27 April 2013
Saturday, 20 April 2013
Thursday, 18 April 2013
Why is the bathroom so cold
رنگها مرا از رمق میاندازند
بعد میدونی بهار اومد. مزرعه ها سبز شدند. گلها زرد و سفید و آبی. صبحهای زود آفتابی. میدونی ماتتیا حقوقمُ زیاد کرد. روبرتو فرانکین ظهرها با خودش بردم بدوییم با هم کنار نهر. کنار مرغابیها. سیلویو هوامُ داشت یه وقت کار زیاد به هم فشار نیاره. سرما نبود. تاریک نبود. مارکو شیپیونی هر روز عصر شخصن شب خوبی رو برام آرزو کرد. تو نبودی چرا
Sunday, 14 April 2013
مارکو شیپیونی
بعدن مارکو شیپیونی رفت. یعنی اول اومد گفت کافه میخوای؟ و من گفتم کافه میخوام. بعد کافه خوردیم و رفت. بدون خداحافظی. بعدن ایمیل زد گفت خجالت کشیده خداحافظی کنه. بعدن من زنگش زدم خداحافظی کنم گریهام گرفت. مارکو شیپیونی در قبال اشکهای من احساس مسئولیت کرد و بم اطمینان داد همُ میبینیم. بعدن یه عصر جمعه زنگ زد گفت یه عصر شنبه چه طوره؟ عصر شنبه گفت که خوب نیست. چون قرار بود اُرلاندو بره پیشش و همه میدونند میونهی اُرلاندو با عصر شنبهها خوب نیست. اُرلاندو و عصر شنبه ولی هنوز همُ ندیدند. چون اُرلاندو مشغول کاره و بعد از کار مشغول میگساری
Sunday, 7 April 2013
ORLANDO
زنگش زدم مست بود. صدا آهنگ میومد. دهنش مگه بسته میشد مست بود؟ هی حرف زد. هی حرف زد. میخواستم ببینمش. گفت باید استراحت کنه. ولی تاکید کرد که اونم میخواد منُ ببینه. گفتم جهنم. برو استراحت کن الکلی بیخاصیت دروغگوی پست کثیف بی پول
Friday, 5 April 2013
Thursday, 4 April 2013
Subscribe to:
Posts (Atom)