Tuesday, 20 August 2013

خانه‌ای از شن و مه

بعد يه دختری هم بود شوهرش گی بود دوست پسرش هم زن داشت با دو تا بچه تازه ژيگولو هم بود.

Tuesday, 6 August 2013

شبهای لاجوردی

بعدنا گفت همه ی اون صبحهایی که من و ابی با هم فریاد میزدیم، هرشبش اون با نُچه آسول آواز میخونده

 نُچه آسول مجموعه ی همه ی حسرتهای همه ی آرزوهای هیچوقت به حقیقت نپیوسته است

Thursday, 1 August 2013

اُرلاندو

من و ابي هر روز واسه تو و اون دو تا مست چشات بلند بلند آواز ميخونيم.
امروزم ستاره هاي گم شده هر شب من هزار هزار، اما هميشگي تويي ستاره ي دنباله دارُ ميخونديم