Saturday 25 August 2012

اند آی واندر ایف آی اِور کراس یُر مایند

بعد یه شب بود گرم بود. تنمون خیس. قاصدکا رو که باد میاورد میگرفتیم مث این چشم انتظارا. فوت میکردیم برا تو. اورلاندو تو راه میگرفتشون. شات میزدیم. هی میزدیم. اورلاندو میگف یه دور دیگه. بعد سوت میزد. بعد شاتا رو پر میکرد. دوباره میزدیم. میدونی میلان دایره است. از دایره های کوچیک تو مرکز شهر تا دایره های بزرگ تو حومه. تو دایره ی سوم بودیم. اتوبوساش خطی نیس که. دوریه. با یه دست پامُ گرفته بودم بالا با اون دست گوشمُ که اورلاندو ببینه مست نیستم بذاره برم. اورلاندو بوسم میکرد. دستشُ ول نمیکردم. ناخونامُ میکردم تو دستش. بعد اتوبوس هی دور زد. هی دور زد. کی بچه اشُ آورده بود تو اتوبوس نصفه شب؟ هی عر زد. هی عر زد. چون همه مست بودن و همه با بچه هه عر زدن. بعد راننده اتوبوس از من میپرسید خوبی و من وسط خیابون بودم. و صدا ترمز ماشین بود قبلش. بعد یکی گف میخای زنگ بزنی به کسی، کاری، خواهری، دوستی. من نمیفمیدم که. گف داشتی خودتُ میکشتی. مگه بلیز اورلاندو رو چنگ نزده بودم نگفته بودم نره. چون رفته بود. چون رو یه پا دستم به یه گوش ده ثانیه وایساده بودم. بش گفته بودم بغلم کنه. بوسم کرده بود. رفته بودم عقب. و اتوبوس هی دور زد و بچه هی عر زد.  من به تو فک میکردم. من همش به تو فک میکردم
http://youtu.be/KlJy_Cb21Lw

No comments:

Post a Comment