Friday, 22 July 2016

از پنجره صداشونو میشنیدم اومده بودن پیش من. پا شدم حتا صورتمو نشستم رفتم پایین استقبال . هوا گرم بود. ساعت نه باید میرفتم سر کار. رفتم سر کار برگشتم پله ها رو دو تا یکی میرفتم بالا میگفتم مامان,  بابا, فری. . تو بیداری  تو خواب

Monday, 14 March 2016

آخرشم سقوط آزاد

قانون اینه که خوب پیش میری تا اینکه یه جا می‌‌افتی دیگه از اون به بعد هر چی‌ پا شی‌‌ هی‌ باز می‌‌افتی

Saturday, 23 January 2016