بعد یه مادری بود با پسرش، جنگیرُ یادته؟ فک کردی الکیه ولی نه، جنّ رفت
تو جلد پسره، اُ پسر نگو یه دست گل، بعد مادره جوون خوشگل، همه جوونیشُ
گذشت پا این بچه هیچ وضیت جالبی نبود اصن، شبا که پسره جنی میشدا همش
این مادر کنارش بود، بعدنا یه بار که جنه کمتر اذیت میکرد بچه رو برد تو
خیابون بگردونه یه روانی از پشت جفتشونُ زیر گرفت بچه قطع نخاع شد، مادر هیچیش نشد، موند با یه بچه مث قرص ماه کامل، که سرش کج بود رو بدن
فلجش هر دفعه هم جنّی میشد.
No comments:
Post a Comment