من میگم آرامش تلخ
Wednesday, 24 September 2014
Wednesday, 10 September 2014
به ناچار در گذشته غرق شدیم
یا بعدتر که گذشت آینده آنچنان محو و نامفهوم شد که خیال و رویا هم اثر نکرد
Tuesday, 9 September 2014
و خبری نیست که نیست
بعدتر که گذشت انگار من دیگه مهم نبودم. مهم فقط این بود که یه خبر خوشُ به یه عده آدم منتظر بدم از نگرانی و اضطراب درشون بیارم
Sunday, 31 August 2014
Thursday, 28 August 2014
big in Japan
Shall I stay here at the zoo
Or should I go and change my point of view for other ugly scenes
http://youtu.be/Q06V5Xg5rL0
Or should I go and change my point of view for other ugly scenes
http://youtu.be/Q06V5Xg5rL0
Monday, 25 August 2014
Tuesday, 15 July 2014
بعد باد اومد، خاکسترها رو برد
درست وقتی همه در جستجوی باارزشترین و محکمترین سنگها واسه ساخت خونههاشون بودند -خونههایی پر از امید و آرزو- من توی باد مشغول جمع کردن خاکسترها بودم تا یه قصر خاکستری بسازم.
و آخرش که چی، همهی این قصرها پوشالیاند.
Saturday, 12 July 2014
Matthias
یه بارم با علی رفتیم بالا کوه. بعد من نشستم رو فرمون چرخش با هم اومدیم پایین. باد میزد تو صورتمون. جاده پر سنگ، جاده پر شیب، چاده پر دست انداز. از رو هر دست انداز که رد شدیم انگار بود که چرخ پرت شه. من از یه ور بیفتم. علی از یه ور. چرخ از یه ور. و انگار من همینُ میخاستم. انگار میخواستم علی یه کم شلتر بگیره فرمونُ تا تو ستانداز بعد پرت شیم. یه بارم ماتیاس نشوندم ترک موتورش. موتورش خیلی بزرگه. ما بش میگیم ببر پنهان، اژدهای غران. رفتیم دوباره بالا کوه. اومدیم دوباره پایین. تو هر پیچی موتور به یه ور میخوابید انگار بود که چپه شه. باد میزد تو صورتمون. قبلترش زیر یه درخت، عشق بازی کرده بودیم. هوا انقدر تازه بود. علفها نم دار. آسمون آبی. ابرا سفید. صدای پرندهها. چقدر زندگی بده. کسالت بار. متعفن. بعد ماتیاس خندید. بدون دلیل. بدون دلیل
بهار اومد، اُرلاندو رو برد
بعد یه کتاب خریدم - اُرلاندو - که بی بهونه اسمشُ بخونم. هی اسمشُ زیر زبونم تکرار کنم. اُرلاندو خندید. اُرلاندو خسته شد، اُرلاندو خوابید، اُرلاندو شعر نوشت، اُرلاندو گریه کرد، اُرلاندو بوسید، اُرلاندو عاشق شد، اُرلاندو فراموش کرد، اُرلاندو رفت.
Thursday, 3 July 2014
Another Love
من پاهاشونو میدم که چند قدم اونطرفتر میرقصیدند و صورت ماتیاس خیس بود. و ما دراز کشیده بودیم ,و آبجو میخوریدم. تو پس زمینه یکی میخوند که همه اشکاشُ صرف یه عشق دیگه کرده.
کاشکی تلفنم درست میشد یه زنگ بش میزدم همه چیزُ تعریف میکردم براش که تو مصاحبه رد شدم که الونا هی حرف میزنه نه صبح میشه خوابید نه شب، که جریمه شدم که همه اشکام صرف یه عشق دیگه شده، که ما که میدونستیم تموم میشه چرا شروع کردیم، مگه بزرگ نشدیم پیر نشدیم، که من دیگه حوصله ندارم دیگه نه دیگه نه.
Tom Odell - Another Love (Zwette Edit) (Best Remix)
Thursday, 19 June 2014
مرگ
بعد تعجب میکنم چرا همهی فکرام و همهی حرفام، به یه چیز ختم میشه
انگار عشق باید همش تلخ و بد و دوری باشه تا واقعی به نظر بیاد.
Tuesday, 8 April 2014
Nobody's gonna look at you
هر روز يه ربع به هفت مبايل كاور يان براون "اين دِ يِر توئني فايو توئني فايو" رو پخش ميكنه يه جاشم اينُ ميگه من دلم ميگيره صبح سحرخون
http://youtu.be/WhNM2K8cmU8
ORLANDO
يه برنامه اي مستندي تو تلويزيون گذاشته بود هي واسه من توضيح ميداد هي من اداشُ در مي آوردم هي ميخواست بوسم كنه دستمُ جلو دهنم گرفته بودم نميذاشتم هي قلقلك ميكرد هي ميخنديدم دستم پس ميرفت. گمونم اون روزا بود كه اتاقمُ تازه عوض كرده بودم و چه قدر زود گذشت چقدر زود گذشت.
Tuesday, 25 March 2014
Monday, 3 March 2014
TRISTAN AND ISOLDE
Yesterday at the market, I saw a couple holding hands... and I realized we'll never do that. Never anything like it. No picnics or unguarded smiles. No rings. Just... stolen moments that leave too quickly.
Monday, 24 February 2014
Subscribe to:
Posts (Atom)