Saturday, 7 January 2012

حکم باید گشنیز باشه اصن



تار بزنم یا یکی واسم تار بزنه. دشتی لا بزنه. هی از سی‌بمل بره سی‌کرن. دوباره برگرده سی‌بمل. من پشت پنجره باشم. پاییز اون‌طرف پنجره باشه. برگها زرد زرد باشن. یا دریا باشه. من برم توش شنا کنم. دریا آبی باشه. آب‌های آبی بپاشن تو صورتم. یا بشینم همون پشت پنجره غزلیات سعدی رو همه رو به نستعلیق بنویسم. دونه به دونه. رو کاغذ‌های حاشیه‌دار. با حاشیه‌هایی از گل و شراب و معشوقه‌های سعدی. یا برم سرآشپز شم تو یه رستوران. پشت پنجره هی غذا بپزم. تو همه غذاهام گشنیز بریزم. گشنیز در زندگی خیلی مهمه. اندازه‌ی پنجره‌ها حتا.


No comments:

Post a Comment