یه بارم بچه تر که بودم دویده بودم طرف ماه. ماه درست از وسط من رد شده بود. ماه کامل بود. بعد بزرگ شده بودم. بعد یه شب گفته بودم اگه یه بار دیگه بدوم طرف ماه، ماه ازم رد شه کوچیک شم شاید دوباره. بعد دویده بودم. در حد ران فارست ران دویده بودم. طوری دویده بودم که بعدنا ازم فیلم ساختن با بازی تام کروز. خب منم ترجیحم به جانی دپ بود. که بحث فرعی میشه. بحث اصلی اینه که من از خیابونا، کوچه ها، شهر ها، مزرعه ها، و همه دویده بودم. اما به ماه نرسیده بودم. تام کروز البته خیلی سختی نکشید چون یه تیکه فیلم میگرفتن ازش و بعد کات. بعد از روی ریل آهن که رد شدم، ماه جلوم بود صدای قطار پشتم. و ماه دست نیافتنی. بعد برگشتم. پریدم. یه صدایی شبیه صدای مامان، تو گوشم میگفت نه مریم نه. ولی پریدم جلوی قطار. چسبیدم به شیشه ی جلوی قطار. خونم پاشید رو شیشه. به سان پشه ای در میقات شده بودم. درد زیادی داشتم چون نمرده بودم. این صحنه ها اوج هنر تام کروز بود. چون باید این دردُ بازی میکرد. در حدی بود که یکی دو سطل آب روش ریختن به نشونه ی عرق. بعد لوکوموتیوران که جزو سکسی ترین کلمه های دنیا در کنار آسمانخراشه، پای منُ گرفته بود، کشیده بود، از شیشه ی بغل انداخته بود تو. و درد تموم شده بود. چون گمونم از گردن قطع نخاع شده بودم و از اینجا به بعد تام کروز باید نقش افلیجُ بازی میکرد. بعد میدونی منُ گزاشتن تا ابد تو یه واگنا کنار توالت همونطور فلج باقی بمونم.
ینی ها اگه بخوام قطع نخاع شم دوس دارم اینجوری باشه که تو تعریف میکنی اکسایتینگ باشه
ReplyDeleteولی من به عنوان کسی که تجربه کرده میگم اصن جالب نیس. اصن
ReplyDelete