Friday 7 October 2011

*درد اومد... داد اومد

شب قبلش مست بودم. خاب سنگین رفته بودم. یک‌بار هم جابجا نشده بودم. محض خاطر شاش هم بلند نشده بودم. پایم درد می‌کرد. درد. درد. درد. درد داشتم. درد دارم. هی آدم‌ها آمدند. هی‌ آدم‌ها رفتند. هی من درد کشیدم. هی درد کشیدم. درد را با انتظار کشیدم. درد را با انتظار و با آبرنگ کشیدم روی تابلو. تابلو را زدم روی دلم. کنار تابلوهای درد. در موزه‌ی درد. درد و مرض. درد و آه. درد و حسرت. درد و بغض. درد و گناه. درد و غربت. درد و شرم. درد و حقارت. درد و دوری. درد و بی‌پولی. درد و اشک. درد و داد. درد خالی. درد خالی. درد خالی
یه جاشم می‌گه درد اومد (ای داد ای یار من) داد اومد (ای داد ای یار من) و من همچنان که خابیدم می‌میرم و نمی‌دونم *خاننده کیه که بنویسم

No comments:

Post a Comment