Monday 5 December 2011

جولیو

جولیو انگشت فاک دست راستش شکسته بود. جولیو قبل‌تر فوتبال آمریکایی بازی کرده بود و انگشتش همان‌جا شکسته بود. بعد یک آتل گذاشته بود کنارش. انگشتش سیخ شده بود. به این ترتیب به همه بدون نیاز به دلیل خاصی فاک داده بود. بی‌درسر. بعدن هم که خوب شده بود، آتل را برنداشته بود. دائم‌الفاک شده بود. سر کلاس به استاد فاک داده بود. رفته بود خرید و به فروشنده فاک داده بود. بعد رفته بود سر کار و به رئیس فاک داده بود. کارش مسئول تامین نیروی انسانی بود. بعد هی کاندیداها آمده بودند و رفته بودند و هی به تک‌تکشان فاک داده بود . هیچ‌کس دلخور نشده بود. هیچ‌کس نگفته بود چرا. به من هم فاک داده بود. من هم نگفته بودم چرا. به گابری هم. به مارکو هم. آن‌ها هم گفته‌بودند چرا.

No comments:

Post a Comment