دیروز من در باشگاه کنار همین خانم کج و معوجی نهچندان خشگل و بسیار لاغر، به ورزش میپرداختم بلکم اندکی وزن کم نمایم که البته تاکنون چیزی میسر نشده است که ناگهان و کامپلیتلی آوت آو بلو، همین آقا، که دست تقدیر ایشان را بسیار خشگل و خوشهیکل و خوشتیپ آفریده بود، با لبخند ملیحی که دلمان را شهرآشوب مینمود، وارد سالن شده، آمد به سمت من. من نیز به خیال عشق در یک نگاه و این قبیل کسشرجات، زل زدم در چشم آقا. در آن لحظه لبخندم از منفی بینهایت تا مثبت بینهایت به صورت تابع درجه دو گسترده شده بود که بلطبع آقا وقعی ننهاد، راهش را کشید و رفت و یک بوسه بر لبان همین خانم کج و معوج بغلی گذاشت
No comments:
Post a Comment