یه بار یه خانومی بم گفت که چقدر چِشام قشنگه. منم یاد شعر تو که چشمات خیلی قشنگه افتادم. بعدم گفت که ببینم که چِشای خودشم قشنگه و منم دیدم. و راست میگفت خب. پرسید ازم دیدی چشام یعنی چشای خود اون سبزن؟ منم گفتم چون کوررنگی ندارم دیدم. و گفتم مژههاش چه بلندن و چه خوب ریمل زده. تازه بش گفتم رنگ پوستشم خیلی قشنگه. بعدم من بش گفتم میخاد شمارشُ بم بده یا نه. بعدم اون فکر کرد و پرسید پولدارم یا نه. منم گفتم دانشجوی سادهای بیش نیستم. چون دلم نمیخاست از همون اول رابطه دروغ گفته باشم. بعدم گفتم که دوسدختر قبلیم هم به خاطر یه پسر پولدار ولم کرد رفت لندن پیش همون پسر پولدار. و سعی کردم مظلوم نمایی کنم. بعدم اون گفت که نمیخاد شماره بده. منم گفتم باوشه. عکس البته مربوط به یه خانوم دیگهاس که اونم خیلی خشگل بود
No comments:
Post a Comment