Friday, 19 August 2011

HOMEWRECKER

ترزا چشمهای سبز درشت قورباغه‌ای داشت. با موهای قرمز. صورت سوخته. ران‌ها و ساق‌های باریک. شکم قلمبه. چروک‌هایی دور چشم و بازو و گردن. اهل دل. عاشق خوردن. عاشق حرف زدن. با همان لهجه‌ی دهاتی. عاشق شراب سفید گاز‌دار. نمونه‌ی کامل یک ایتالیایی. می‌آمد کنار دریا با ما. پایش را هم حتا نمی گذاشت توی آب. همان‌جا زیر آفتاب ساعت‌ها برای خودش روی تخت کرایه‌ایش دراز می‌کشید. ما می‌پریدیم توی آب. خودمان را می‌انداختیم روی موج‌ها. دست و پا هم نمی‌زدیم. موج‌ها مثل گهواره‌مان بودند. بعد عینک شنامان را می‌زدیم، می‌رفتیم زیر آب. ماهی‌ها و جلبک‌ها را نگاه می کردیم. ماهی‌های سبز و زرد و آبی و سیاه. به دنبال ماهی قرمز می‌گشتیم. بعد نفسمان تمام می شد، می‌آمدیم روی آب.. زیر آفتاب. روی موج‌ها دراز می‌کشیدیم. گاه شنا می کردیم. از این طرف به آن طرف. پرندیس روی کولمان. ترزا از دور عکسمان را می گرفت. بعد برمی‌گشتیم ساحل. شن‌ها می‌چسبید به پاهامان. خط‌های بیکینی روی تنمان را چک می کردیم. می‌رفتیم آبجو می‌خوردیم. . بعد عصر می شد می رفتیم اپرتیوو. سیر که می شدیم از این بار به آن بار می‌رفتیم. هر بار یک درینک. هر بار مهمان کسی. آخر شب ها می رفتیم دیسکو. نه برای رقص. برای سکس. همان سکس‌های سرپایی کوچه‌های تاریک. ترزا هر بار من و پرندیس را به دو راگاتزو ایتالیانو می‌سپرد. خودش می نشست یک گوشه شراب سفید گاز‌دارش را می‌خورد تا ما برگردیم. بعد یک صبح علل‌طلوعی از خاب بیدار شد، دوش گرفت. لباس زیبا پوشید. آرایش کرد. منتظر نشست روی صندلی. بعد‌تر کلائودیو آمد. شوهرش. عشقش. با موهای جوگندمی. خط‌های عمیق روی پیشانی. صورت آفتاب‌سوخته. قد بلند. شانه‌‌های فراخ. بازوان و سینه‌ای ساخته شده برای بغلی گرم. بردمان رستوران. رستورانی که با دیدن قیمت‌های غذاهایش، چند سکته‌ی خفیف زدیم. گفت نگران نباشیم. که او حساب می‌کند. بعد دعوتمان کرد دفعه‌ی دیگر برویم خانه شان. گفت من و پرندیس با هم روی یک تخت بخابیم چون خانشان کوچک است. بعد گفت اگر هم بخاهم من با او روی یک تخت بخابیم و پرندیس و ترزا روی آن یکی تخت. بعد همه خندیدیم. ترزا کمتر. بعد گفت شوخی کرده. من ولی توی دلم می‌گفتم باعث خوشبختی من است با تو روی یک تخت بخابم

No comments:

Post a Comment